کد مطلب:313783 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:318

ام البنین همسر امیرالمؤمنین
یكی از همسران محترم، معروف و بزرگوار امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام، فاطمه مشهور به ام البنین سلام الله علیها دختر حزام بن خالد بن ربیعه از دودمان جعفر بن كلاب رئیس طایفه ی هوازن است كه در قسمت جنوبی شهر مكه سكونت داشتند.

طایفه ی هوازن از قبایل متعدد و مختلفی تشكیل یافته بود و منطقه ی نفوذ آنها تا مرز یمن ادامه پیدا می كرد.

بین این طایفه از زمانهای گذشته، با اهل مكه دشمنی و عداوت بود و آنان به دفعات با هم جنگیده بودند.

پدر حضرت خدیجه، زوجه ی مكرمه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در یكی از جنگهای قریش و هوازن كشته شده بود. حتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دوران جوانی خود به اتفاق عمویش ابوطالب علیه السلام، در جنگی بر ضد هوازن شركت داشت.

هوازن، جمع كلمه ی هوازن است. چون هوازنها، همان طوری كه گفته شد، از قبایل متعددی تشكیل می شد، كه قسمتی از آنها صحرانشین و قسمتی دیگر شهرنشین بودند. لذا مجموع آنها را هوازن می خواندند و همه ی آنها بت پرست بودند.

چند روز بعد از فتح مكه به دست مسلمین رسول گرامی اسلام دستور داد كه سپاهیان اسلام، به اطراف و حوالی مكه رفته و بتها را در هم بشكنند. قبایل هوازن وقتی از این فرمان آگاه شدند، به فكر افتادند به هر طریقی كه هست از بتهای مورد پرستش خویش دفاع كنند و از نابودی آنها جلوگیری نمایند.

به زودی قبایل مختلف هوازن از گوشه و كنار به هم پیوستند و افراد و احشام و زن و فرزندان خود را جمع كرده، آماده ی پیكار با مسلمین شدند. آنها در حدود بیست هزار مرد جنگی گردآوری كردند و هدفشان این بود كه این بار شهر مكه را تصرف نمایند، تا به كلی خود را از شر افراد قریش خلاص كنند.

هنگامی كه خبر حمله ی هوازن به مكه رسید، جماعت قریش به شدت نگران شدند،



[ صفحه 59]



زیرا آنها می دانستند كه مردان رشید و جنگجویان بی باك هوازن، از بلای آسمانی هم خطرناكترند.

مسلمانان، نومسلمانان و سایر افراد، اختلاف خود را كنار گذاشته و با همدیگر متحد شدند تا جلوی این سیل خروشان، یعنی حمله ی قبایل هوازن را بگیرند. مخصوصا كه این بار هوازن با احشام و چهارپایان و زن و فرزندان خود به راه افتاده بودند و این امر، نشانگر آن بود كه قبایل هوازن تصمیم جدی گرفته بودند كه یا بكلی از بین بروند، و یا مكه را تسخیر كنند.

سپاه اسلام و افراد قریش، در حدود دو هزار نفر بودند. این عده در وادی حنین، كه منطقه ای كوهستانی بین طائف و مكه بوده و دارای تنگه ی خطرناك و باریكی است، راه می پیمودند، غافل از اینكه هوازن در بالای كوه و در نقاط نامرئی مخفی شده و منتظر فرصت مناسبی هستند تا حمله ی خود را آغاز كنند.

مالك بن عوف نصری، فرمانده سپاه هوازن، كه مردی كاردیده و جنگاور بود، افراد خود را آنچنان در اطراف این تنگه ی خطرناك و در پشت كوهها و تپه ها مخفی كرده بود كه جلوداران سپاه اسلام به هیچ وجه متوجه خطری كه در كمین شان بود نشدند و همچنان بی خیال به راه خود ادامه می دادند. مالك بن عوف، آن قدر صبر كرد تا تمام سپاه اسلام وارد تنگه شد. در این هنگام فرمان حمله را صادر كرد و افراد هوازن، سنگ و تیر و خاك و خاشاك بر سر آنها باریدند.

مسلمانان كه به طور ناگهانی غافلگیر شده و آمادگی جنگی نداشتند، روحیه ی خود را باختند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. آنها تلاش می كردند تا از همان راهی كه آمده بودند برگردند و به این ترتیب عده ی قابل توجهی از مسلمین كشته شده، زیر دست و پا و سم اسبان از بین رفتند. افراد هوازن، از بالای كوه با خشونت و فریاد، همچنان مسلمانان را مورد هدف و حمله قرار می دادند، در حالی كه مسلمانان در پایین بودند و به آنها دسترسی نداشتند. وحشت و اضطراب بر قوای قریش چیره شده بود و هر كس در این فكر بود كه جان خود را برداشته از معركه به سلامت بگریزد. با این اوضاع جنگ به نفع هوازن و به زیان مسلمین پیش می رفت. در این میان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم



[ صفحه 60]



و حضرت علی علیه السلام و چند تن از فدائیان اسلام، كه برای جان خویش ارزش قائل نبودند، مقاومت به خرج داده و تلاش می كردند تا از متلاشی شدن سپاه جلوگیری نمایند، اما این كوششها بیهوده بود. ناچار پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بر فراز قطعه سنگ بلندی رفت و فریاد برآورد:

ای جماعت مهاجر و انصار، كجا فرار می كنید؟ شما در جنگهای فراوانی پیروز شده اید، در حالیكه تعداد نفراتتان خیلی كمتر از امروز بوده است. فرار نكنید و برگردید، خدا ما را كمك می كند. در این جنگ پیروزی با ما است؛ پیروزی از آن ما است!

سخنان پیامبر در آن بحبوحه و جنگ و گریز، اثر عمیقی گذاشت. فراریان همین كه فریاد امیدواركننده ی رسول گرامی اسلام را شنیدند، چون می دانستند گفتار وی با حقیقت پیوند دارد و سرانجام پیروزی از آن مسلمین خواهد بود، مراجعت كردند و در اطراف پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدند و سپس با آرایش جنگی كاملتری، به هر ترتیبی كه بود، از آن تنگه ی مرگ خارج شدند و در دشت اوطاس با هوازن روبرو گردیدند. همان طور كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بودند، عاقبت بر طایفه ی هوازن غالب آمدند.

افراد این طایفه ی بزرگ اسیر مسلمین شدند و اموالشان به تصرف آنها درآمد، ولی چون حلیمه دایه ی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم كه در كودكی او را شیر داده و پرستاری كرده بود، از قبیله ی هوازن بود، لذا پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم افرادی را كه در این جنگ به عنوان برده به اسارت مسلمین درآمده بودند، به احترام حلیمه آزاد كردند. سپس حضرت علی علیه السلام و برخی از صحابه نیز سهم خود را آزاد كردند و در نتیجه سایر مسلمانان نیز از آنها پیروی نموده، همه ی بردگان را رها ساختند. وقتی قبیله ی هوازن، این همه گذشت و مروت و جوانمردی از افراد مسلمان دیدند، دسته دسته به اسلام روی آوردند و با اجازه ی پیامبر به سوی مساكن خویش رهسپار شدند. از جمله ی آنان مالك بن عوف، فرمانده لایق و شجاع هوازن، بود كه دین اسلام را پذیرفت و بعدها در راه اعتلای دین بلندآوازه شد.



[ صفحه 61]



ام البنین علیهاالسلام دختری از این طایفه بود. او در خانه ای پرورش یافته بود كه همه ی مردان آن به شجاعت و سخاوت معروف بودند و از علم و معرفت نیز بهره ی كافی داشتند.

لبید، شاعر مشهور عرب، دایی وی بود. جد مادرش، دلاوری بی همتا بود كه در جنگ ها فقط با نیزه و سنان به دشمن حمله می كرد و چون هیچ كس در برابر ضربات نیزه او تاب مقاومت نداشت نیزه پرانی و جنگ با نیزه اش زبانزد خاص و عام بود.

عروه، جد دیگر ام البنین علیهاالسلام، در دستگاه سلاطین همسایه، به خصوص در دربار نعمان بن منذر، قدر و منزلتی فراوان داشت و اغلب اوقات از طرف نعمان به عنوان مأمور حفظ انتظامات به بازار مشهور عكاظ اعزام می شد و وظیفه ی خود را به نحو احسن انجام می داد. طفیل، برادر عامر، از جمله ی شجاعان عصر خویش بود و تمام جنگ جویان به قدرت بازو و مهارت وی در شمشیرزنی اعتراف داشتند.

با قبیله و شخصیت های خاندان فاطمه (ام البنین علیهاالسلام) آشنا شدیم. اینك ببینیم كه این بانوی بزرگوار چگونه با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام وصلت نمود؟

معروف است كه عقیل، برادر حضرت علی علیه السلام، از علم انساب (نسب شناسی) اطلاع وافی داشت و در این رشته فردی متخصص و نام آور بود.

در این دوره شاعری، قصه پردازی، نسب شناسی، و شمشیرزنی، غیب گویی، و عرافی كار همه كس نبود و در هر یك از این علوم و فنون، افراد انگشت شماری تخصص داشتند.

آنان در كار خود متبحر بودند و نظریاتشان برای مردم نافذ و قابل قبول بود. همان طور كه حضرت علی علیه السلام در شمشیرزنی معروفیت داشت، و اشعار امرءالقیس دست به دست می گشت و یا فلان عرف در مدینه شهرت داشت (و چنانكه در تاریخ آمده: عبدالله فرزند عبدالمطلب از قربانی شدن نجات بخشید)، عقیل بن ابی طالب نیز در علم انساب و شناسایی افراد خانواده ها و قبایل مختلف عرب تسلط كامل داشت.



[ صفحه 62]



با توجه به تبحر و تجربه ی عقیل، روزی حضرت علی علیه السلام از او خواست كه دختری از طوایف مشهور عرب را برایش انتخاب كند تا از او فرزندانی رشید و شجاع، دلیر و باشهامت به وجود آید.

عقیل پس از تفحص و تجسس فراوان در بین قبایل و طوایف مختلف عرب، و مطالعه در اخلاق و رفتار آنان، سرانجام فاطمه را كه بعدها به ام البنین علیهاالسلام معروف شد پسندید اوصاف او را به استحضار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسانید. حضرت علی علیه السلام به او دستور داد كه برای خواستگاری فاطمه (ام البنین علیهاالسلام) به بستگانش مراجعه كند. عقیل به دیدن حزان بن خالد رفت و وقتی كه حزام از مقصود او آگاه شد، بی درنگ، موافقت خویش را با این وصلت اعلام داشت و برای اینكه دخترش فاطمه را نیز در خوشحالی خود شریك نماید، این خبر مهم و قابل توجه را به اطلاع او رسانید.

هنگامی كه فاطمه علیهاالسلام (ام البنین) به هویت خواستگار بافضیلت خویش پی برد، در حالیكه عرق شرم و حیا بر جبینش نشسته بود، نتوانست از ابراز شعف خودداری نماید.

زیرا این وصلت مبارك، برای او و خانواده اش افتخار بزرگ و سعادت غیرمترقبه ای محسوب می شد.

عقیل به وكالت از طرف برادرش، حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام خطبه ی عقد را جاری كرد و بدین ترتیب فاطمه دختر حزام، به زودی رهسپار خانه ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام گردید.

این دختر جوان وقتی كودكان خردسال حضرت علی علیه السلام را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این كار، تا حد یك مادر واقعی پیش رفت. ام البنین همان زنی بود كه حضرت علی علیه السلام در جستجوی وی بود، زنی كه بنشیند و شیرمردان پرقدرت و زورمندی چون قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام، را به جهانیان عرضه كند؛ شجاعانی كه در همان ابتدای جوانی در دوران پیكار از انبوه لشگر نهراسند و در مقابل شمشیرهای برنده و نیزه های جگرسوز، بیمی



[ صفحه 63]



به دل را ندهند.

ام البنین علیهاالسلام برای شوهر گرانقدرش، چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت، زنی صمیمی، فداكار و باعفت بود. پس از آنكه علی علیه السلام به شهادت رسید، یكی از شخصیت های مشهور عرب، از امامه تقاضای ازدواج كرد و امامه در این باره، با ام البنین مشورت نمود. این زن وفادار و باتقوی در جواب امامه گفت:

سزاوار نیست بعد از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام بدن ما با بدن مرد دیگری تماس بگیرد!».

این سخن آنچنان اثر عمیقی در روحیه ی امامیه و لیلا و اسماء گذاشت كه از آن پس هیچ یك از آنها به فكر ازدواج نیفتادند.

این چهار زن فداكار - یعنی ام البنین علیهاالسلام، امامه، لیلا و اسماء - بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام همچنان در حال تجرد باقی ماندند تا وفات نمودند و به همسر ارجمند خویش پیوستند.

فاطمه ام البنین علیهاالسلام چهارمین زنی است كه به حباله ی نكاح حضرت علی علیه السلام درآمد و چهار فرزند به دنیا آورد كه عبارتند از:

عباس، جعفر، عبدالله و عثمان، و هر چهار نفرشان نیز در واقعه ی كربلا پس از پیكار با دشمنان، جام شهادت نوشیدند. [1] .


[1] باب الحوائج يا زندگاني ابوالفضل العباس عليه السلام تأليف سرهنگ عبدالحسين مومني، سازمان انتشارات اسلامي جاويدان، ص 136 - 129.